مقدمه
در سال 1392، زمانی که آقای حسن روحانی به عنوان رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد، راهحل خود برای حل مشکل تحریمها را مذاکره با آمریکا به منظور رفع آن اعلام کرد. بعد از آن، دولت وقت دو سال مذاکرات فشرده با 1+5 انجام داد تا سرانجام در تیر 1394 طرفین به توافق برجام رسیدند. اما توافق مذکور نهتنها موجب رفع تحریم نشد، بلکه علاوهبر افزایش تحریمها، به دلیل ساختار ضعیف توافق، طرف آمریکایی در سال 1397 به راحتی از آن خارج شد و با اعمال حجم گستردهای از تحریمها، سیاست فشار حداکثری را در قبال ایران درپیش گرفت. این سیاست در ابتدا فروش نفت را تا 300 هزار بشکه در روز کاهش داد. اما در اواخر دوران ترامپ و با توجه به تجارب ایران در فروش نفت خود در فضای غیررسمی، روند صعودی فروش نفت شروع شد؛ لازم به ذکر است که جمهوری اسلامی ایران با توجه به گزارش مرکز تحقیقات کنگره[1]، هماکنون نزدیک به 2 میلیون بشکه نفت در روز میفروشد.
حال با گذشت چند سال از سیاست فشارحداکثری و تواناییهای ایران در دور زدن تحریم و حتی در مراحلی خنثیسازی آن، جریانی در کشور سعی در زنده کردن راهبرد مذاکره برای رفع تحریم دارد تا پیشرفتهای ایران در خنثیسازی تحریم و استفاده از فرصتهای ایجاد شده برای آن به واسطهی تغییر نظم را به حاشیه ببرد. در این گزارش مواردی از آسیبهای راهبرد مذاکره برای رفع تحریم توضیح داده شده است.
تثبیت ادراک موثر بودن تحریم برای طرف مقابل
یکی از مهمترین اثرات راهبرد مذاکره برای رفع تحریم، تثبیت و تعمیق این ادراک است که تحریمها موثر واقع شده و ایران به این دلیل به میز مذاکره آمده است. زمانی که این اتفاق افتاد، علاوهبر اینکه طرف آمریکایی دست برتر را در مذاکرات داشت، دیگر تمایلی به رفع تحریم در مذاکرات نداشته و نهتنها ساختار تحریمهای ریسک محور خود را در برجام حفظ کرد، بلکه برای توسعهی مذاکره به موضوعات دیگر، به دنبال توسعهی زیرساختهای تحریم، برای فشار بیشتر بر ایران رفت. تصویب یکی از قوانین مهم تحریمی که زیرساخت جدیدی برای تحریم ایران ایجاد کرد به نام قانون کاتسا در سال 1396 و در حالی که هنوز آمریکا در برجام حضور داشت، موید این موضوع است.
افزایش انگیزه آمریکا برای امتیازگیری بیشتر در توافق
اثر دیگر راهبرد مذاکره برای رفع تحریم، افزایش انگیزه آمریکاییها برای گرفتن امتیازات بیشتر در مذاکرات است. این موضوع در روند توافق برجام کاملا مشهود بود. در آن ایام حسن روحانی ارائهی گزارشهای صد روزه را به تاخیر انداخته بود تا توافق ژنو به نتیجه برسد و آن را بهعنوان دستاوردی مهم بیان کند. آمریکاییها نیز که متوجه تمایل ایران به انجام مذاکره شده بودند، آن را به تعویق میانداختند تا بتوانند امتیازات بیشتری بگیرند. یکی از این امتیازات تعطیل کردن فروش نفت با استفاده از روشهای دور زدن تحریم بود. این روشها در سالهای بین 90 تا 92 شکل گرفت و برای کشور درآمد ارزی ایجاد کرده بود اما به دلیل آنکه در توافق ژنو سقف مشخصی برای فروش نفت ایران درنظر گرفته شد و کانالی هم برای دسترسی به پولش مشخص شده بود و چون روشهای مذکور نقضکنندهی توافق ژنو محسوب میشدند، عملا کنار گذاشته شدند.
بلاتکلیفی و شرطی شدن اقتصاد
نتیجهی دیگر راهبرد مذاکره برای رفع تحریم، شرطی شدن اقتصاد است. این موضوع در زمان دولت روحانی و مذاکرات ایران با غرب کاملا رخ داد. حسن روحانی در 17 خرداد 1394، حل مشکلات محیط زیست، صنعت و حتی آب خوردن مردم را منوط به رفع تحریمها، بازگشت سرمایه به داخل کشور، زیاد شدن منابع مالی و احیای بانکها دانسته بود.
در آن زمان حتی بعد از خروج آمریکا از برجام، فضای ترس و اضطراب و شرطی شدن اقتصاد همچنان باقی ماند؛ زیار اینبار نگاهها به تصمیمگیریهای اروپاییها بود. در واقع در آن مقطع، دولت وقت نمیخواتست بپذیرد که راهبرد مذاکره برای رفع تحریم شکست خورده است.
بهطورکلی، فضای اقتصاد به سبب راهبرد دولت وقت، به فضایی شرطی و مبتنی بر بلاتکلیفی تبدیل شده بود. آمریکاییها نیز از روشن شدن تکلیف ایران در برجام جلوگیری میکردند. پیشبینیناپذیری اوضاع اقتصادی، ضربهی مهلکی به جامعه وارد کرد.
سردرگمی راهبردی
در نظم جدید با توجه به موقعیت جغرافیایی- سیاسی جمهوری اسلامی، مسیرهای زمینی گذرگاهی شمالی- جنوبی و شرقی- غربی، دسترسی به دریا، بهرهمند بودن از حجم زیادی از ذخایر انرژی و همچنین نفوذ منطقهای مخصوصا بعد از عملیات وعده صادق، ایران میتواند ایفای نقشی بسیار حیاتی داشته باشد.
آمریکا که به خوبی از مزیتهای جغرافیایی- سیاسی ایران آگاه است، یکی از اهداف خود را ممانعت از قرار گرفتن ایران در جایگاه یک کشور تاثیرگذار در نظم جدید جهانی قرار داده است. ابزاری که برای این مهم در نظر گرفته است، امیدوار ماندن ایران به توافق برجام و جا انداختن این موضوع که در صورت عدم توافق، ایران از لحاظ اقتصادی، سیاسی و غیره دچار ضعف شدیدی خواهد شد. در واقع آمریکا در تلاش است تا ایران را سرگرم بحث توافق و مذاکرات کند و از پیدا کردن نقش خود در نظم نوین جهانی غافل سازد و با استفاده از ابزار مذاکره و تداوم بخشیدن به مذاکره با ایران، به ایجاد سردرگمی راهبردی در ایران و ایجاد اختلال در تصمیمگیریهای کلان حاکمیتی بپردازد.
نتیجهگیری
معرفی مذاکره بهعنوان راهبردی برای رفع تحریمها و حل مشکلات اقتصادی به جای معرفی آن بهعنون ابرازی در کنار دیگر ابزارها برای حل مشکلات کشور، تجربهای بود که با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید بهطور جدی دنبال شد که حمایت بسیاری از نخبگان سیاسی کشور را نیز در پی داشت.
شتابزدگی در رسیدن به هر توافق، دادن امتیازات جدی و مورد نظر طرف مقابل، مذاکره مستقیم با آمریکا برای رفع دغدغههای آنها و نیز تفکیک مسئله مذاکره از سایر اختلافات با آمریکا، مهمترین نیازهای این راهبرد است. این راهبرد و ملزومات آن در ذات خود آثار و نتایجی نیز به دنبال داشت. مهمترین نتیجه این راهبرد را میتوان رسیدن طرف مقابل به این تحلیل دانست که با تحریم میتواند ایران را برای گرفتن امتیاز به میز مذاکره بکشاند؛ تحلیلی که خود را در مذاکرات برجام و توافق نهایی نشان داد و بر همین اساس در برجام چارچوب تحریمها به عنوان ابزاری کارآمد همچنان برای آمریکا حفظ شد. توافقهایی نظیر برجام، نتیجهی طبیعی این مسیر و رویکرد هستند.
منابع ————————————————————————–
[1] گزارش مرکز تحقیقات کنگره با عنوان «صادرات نفت ایران به چین و تحریم های آمریکا»