مقدمه
در دیماه 1403، وقتی «دونالد ترامپ» در کاخ سفید دوباره سوگند یاد کرد و «شی جینپینگ» در سخنرانی آغاز سال نو میلادی پیشرفتهای عظیم کشورش را بازنمایی کرد[1]، دو تصویر متضاد از جهان ترسیم شد: یکی از یک ابرقدرتِ در حال افول که با تعرفههای جدید و جنگهای نیابتی سعی در حفظ جایگاه خود دارد؛ تصویر دیگر مربوط به یک قدرت نوظهور است که با برنامههایی راهبردی مثل ابتکار کمربند-جاده و سازمان همکاری شانگهای، به دنبال گسترش نفوذ خارجی خود است. در این میان، ایران در نقطه تقاطع این دو نیرو قرار دارد؛ به طوری که تهران نه در مدار آمریکا قرار دارد و نه تماما با چین متحد است.
با این وصف، عصر کنونی، نقطه عطفی در شکلدهی به نظم جهانی نوین آینده است؛ جایی که همزمانی عملکرد سه بازیگر کلیدی—چین، روسیه و ایران—در سه کانون ژئوپلیتیک شرق آسیا، اوراسیا و غرب آسیا، ظرفیت تبدیل به یک همافزایی راهبردی را دارد؛ امری که تهدیدی مستقیم علیه منافع واشنگتن به شمار میآید. آنچه در ادامه میآید، تحلیل دقیق این گذار، راهبردهای ممانعت آمریکا و ضرورتهای راهبردی ایران برای خروج از تله معطلی و ورود به عصر همافزایی است.
نظم در حال تحول
نظم بینالملل کنونی، دیگر در چارچوب هژمونی بیچونوچرای آمریکا قرار ندارد و نشانههای آشکار زوال اقتدار فراگیر واشنگتن، در لایههای گوناگون ساختار جهانی نمایان است. اسناد راهبردی آمریکا، از جمله سند راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۲، بهصراحت پایان عصر پساجنگ سرد را اعلام کرده است.[2] امری که نشان میدهد دیگر نمیتوان با تکیه بر قدرت نظامی یا اقتصادی، قواعد همراستا با منافع آمریکا را به صورت یکجانبه به سایر کشورها تحمیل نمود. در این رابطه، سند مذکور بیان میدارد «دوران پس از جنگ سرد قطعاً به پایان رسیده است و رقابتی بین قدرتهای بزرگ برای شکل دادن به آنچه در آینده رخ خواهد داد، در جریان است.»
بخشهایی از سند راهبرد امنیت ملی 2022
این اعتراف، نه صرفاً یک ارزیابی تاکتیکی، بلکه بازتابی از فرسایش ساختاری سلطهای است که زمانی بیرقیب به نظر میرسید اما اکنون در برابر کانونهای تحول نظم، تضعیف شده است. تحلیلگران برجسته غربی نیز این گذار را تأیید میکنند؛ از «مایک نلسون» که از خلأهای ناشی از کاهش نفوذ آمریکا سخن میگوید[3] تا «چارلز کاپچان» که پایان «عصر صلحآفرینی آمریکا» را اجتنابناپذیر میداند.[4] این دیدگاهها، همراه با ناکامیهای مکرر در مدیریت بحرانهای جهانی، نشاندهنده آن است که آمریکا دیگر نقش تنظیمکننده مطلق را ایفا نمیکند، بلکه به بازیگری تبدیل شده که ناچار به انطباق با واقعیاتی فراتر از کنترل خود است. انسجام درونی غرب تضعیف شده، ابزارهای سنتی قدرت کارایی سابق را از دست دادهاند[5] و جهان، دیگر در مدار اراده واشنگتن نمیچرخد.
در این میان، کاهش اعتبار دیپلماتیک، ناتوانی در اجماعسازی جهانی و عقبنشینی از نقش رهبری، همگی حاکی از آن است که نظم موجود، از حالت تکقطبی خارج شده و آمریکا دیگر محور آن نیست. این تحول، نه یک گسست ناگهانی، بلکه فرآیندی تدریجی و ساختاری است که در آن، آمریکا از جایگاه هژمون به بازیگری در یک منظومه رقابتی بین کشورهای مستقل تنزل یافته است. لذا جهان، در حال فاصلهگیری از الگویی است که در آن یک قدرت، قواعد، ارزشها و جهتگیریهای جهانی را تعیین میکرد.
سه کانون تغییر نظم
نظم جهانی در آستانه دگرگونی عمیقی قرار دارد و سه کانون ژئوپلیتیک، یعنی غرب آسیا، شرق آسیا و اوراسیا، بهعنوان مراکز اصلی این تحول عمل میکنند. هر کانون، با تکیه بر یک بازیگر کلیدی، در عرصههای گوناگون از فناوری و اقتصاد تا دیپلماسی و امنیت، هژمونی پیشین را به چالش کشیده و قواعد بازی را بازتعریف میکند. این گذار، نه تصادفی، بلکه حاصل راهبردهای بلندمدت، انباشت ظرفیت و بهرهگیری هوشمندانه از خلأهای قدرت است.[6]
در شرق آسیا، چین بهعنوان بازیگر محوری، با جهش خیرهکننده در فناوریهای پیشرفته، تجارت جهانی و سرمایهگذاری زیرساختی، مرکز ثقل نوآوری و اقتصاد را به سمت خود کشانده است. برتری در ثبت اختراعات، تسلط بر زنجیره تأمین مواد معدنی استراتژیک و جایگزینی آمریکا در شراکت تجاری با اکثر کشورها،[7] جلوههایی از این تحول است. این کانون، نظم اقتصادی و فناورانه را از حالت غربمحور خارج کرده و الگویی نوین از توسعهمحوری را ترویج میدهد.
اوراسیا نیز شاهد ظهور روسیه بهعنوان قطب مقاوم و چندوجهی است که با دیپلماسی انرژی، نظامیگری راهبردی و شبکهسازی با قدرتهای غیرغربی،[8] نظم امنیتی و تجاری منطقه را دگرگون ساخته است. ناکامی تحریمهای گسترده، حفظ جریان انرژی از مسیرهای جایگزین و تقویت همکاری با چین و هند، نشاندهنده آن است که این کانون، دیگر تابع اراده خارجی آمریکا نیست. اوراسیا، به کانون مقاومت در برابر یکجانبهگرایی آمریکا تبدیل شده و توازن قدرت را به نفع بازیگران مستقل تغییر داده است.
علاوه بر دو منطقه پیشین، غرب آسیا نیز با محوریت ایران، یک کانون مقاومت راهبردی و بازتعریف هویت منطقهای در برابر فشارهای آمریکا تلقی میشود. ایران با تکیه بر سیاستهای مستقل، توسعه توان دفاعی، گسترش محور مقاومت و دیپلماسی نگاه به شرق، در جهت آزادسازی نظم امنیتی، سیاسی و فرهنگی منطقه از سلطه خارجی عمل کرده است.[9] شکست مداخلات نظامی، ناکامی در مهار برنامه هستهای و تثبیت نقش در معادلات انرژی و امنیتی جهان، این کشور را در عرصه تأثیرگذاری مستقل، به بازیگران فعال در بین سایر کشورهای جنوب غرب آسیا تبدیل کرده است.
گذار از همزمانی به همافزایی سه کشور: جدیتر شدن خطر برای آمریکا
هر سه کانون، در عرصههای مشترکی چون فناوری، انرژی، تجارت، نظامی و دیپلماسی، همگرایی راهبردی نشان میدهند و از طریق نهادهایی مانند بریکس و شانگهای، ساختارهایی موازی با نظم غربی میسازند تا روابط خود را خارج از چارچوبهای غربی، سازماندهی و هماهنگ کنند. این همافزایی، نه تنها هژمونی آمریکا را تضعیف میکند، بلکه زمینهساز ظهور نظمی چندقطبی میشود که در آن، قواعد توسط بازیگران متنوع و با منافع متکثر تعیین میگردد. این سه کانون، با بازیگران کلیدی خود، جهان را از حالت تکقطبی به چندقطبی سوق دادهاند؛ جایی که قدرت، دیگر در انحصار یک قطب (آمریکا) نیست، بلکه در شبکهای پویا از قطبها تصمیمگیری توزیع شده است. این تحول، پایان عصر سلطه و آغاز دوران رقابت، همکاری و بازتعریف مناسبات راهبردی است.
همزمانی عملکرد چین، روسیه و ایران در سه کانون ژئوپلیتیک، اگرچه تاکنون بهصورت مستقل و موازی نظم غرب را به چالش کشیده، اما در صورت جدیتر شدن همافزایی راهبردی، تهدیدی بنیادین علیه آمریکا پدید خواهد آورد. این سه قدرت، هر یک با اهرمهای متمایز—فناوری و اقتصاد برای چین، انرژی و نظامیگری برای روسیه، مقاومت منطقهای و استقلال راهبردی برای ایران—تاکنون توانستهاند هژمونی واشنگتن را در عرصههای جداگانه فرسایش دهند. اما این اقدامات پراکنده، همچنان در چارچوب واکنشهای تاکتیکی باقی مانده و فاقد پیوستگی ساختاری کامل است.
گذار از این همزمانی به همافزایی، نیازمند هماهنگی در سطوح دیپلماتیک، اقتصادی و امنیتی است؛ فرآیندی که اسناد راهبردی آمریکا، از جمله «ارزیابی سالانه تهدیدات ۲۰۲۵»، آن را بزرگترین خطر راهبردی میدانند. [10] این سند بهصراحت چهار کشور«چین، روسیه، ایران و کره شمالی» را منبع اصلی تهدیدات راهبردی معرفی میکند و تأکید دارد که «همافزایی عملیاتی میان این بازیگران، ظرفیتهای متقابل آنها را چند برابر کرده و هژمونی آمریکا را در معرض فروپاشی ساختاری قرار میدهد».[11] وقتی چین زنجیره تأمین جهانی را کنترل کند، روسیه جریان انرژی اوراسیا را مدیریت نماید و ایران امنیت غرب آسیا را تضمین کند، این سهگانه نه تنها خلأهای قدرت را پر میکند، بلکه یک بلوک منسجم ضدغربی میسازد که قادر است قواعد تجارت، امنیت و فناوری را بازنویسی کند.
این همافزایی، از طریق نهادهایی چون بریکس، سازمان همکاری شانگهای و کریدورهای زیرساختی مانند شمال-جنوب، عملیاتی میشود و آمریکا را در موقعیتی قرار میدهد که دیگر نمیتواند با تحریم یا فشار یکجانبه، هیچیک از این سه کشور را مهار کند. در چنین شرایطی، دلار از محوریت میافتد، مسیرهای انرژی از کنترل غرب خارج میشود و امنیت منطقهای بدون حضور واشنگتن تأمین میگردد؛ سه ضربه همزمان که پایههای هژمونی را درهم میشکند.
با این وصف، گذار از عملکرد همزمان به همافزایی ساختاری میان چین، روسیه و ایران، نه تنها تهدیدی جدی، بلکه نقطه عطفی در پایان سلطه آمریکا خواهد بود. این اتحاد، جهان را به سمت نظمی چندقطبی سوق میدهد که در آن، غرب دیگر تعیینکننده نیست، بلکه ناچار به کنار آمدن با بلوکی قدرتمند و منسجم است؛ بلوکی که هر عضو آن، مکمل دیگری است و مجموعشان، کابوس راهبردی واشنگتن را محقق میسازد.
سعی واشنگتن برای دور نگهداشتن ایران از همافزایی
واشنگتن با راهبردی حسابشده و چندلایه، ایران را در چرخهای بیپایان از نامسائل غرق کرده تا مانع از همافزایی راهبردی تهران با پکن و مسکو شود. این رویکرد «مسئلهسازی مداوم» هستهی اصلی سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران است و از طریق مذاکره برای موضوعات گوناگون اجرا میگردد. مسیری که در طول آن، هدف غایی، نه حلوفصل مسائل، بلکه تداوم اختلاف است؛ اختلافاتی که بهگونهای طراحی شدهاند تا ذهن تصمیمسازان ایرانی را به این باور برسانند که پیشرفت ملی، مشروط به حل نامسئلهها است.
جلوههای این رویکرد را در مقاطع گوناگون میتوان مشاهده نمود؛ به طور مثال، «لارا روزن» خبرنگار آگاه به جزئیات مذاکرات غیرمستقیم، فاش نمود که در پنج دور گفتگوهای هستهای اخیر، آمریکا هر بار پس از حصول یک توافق جزئی، مسئلهای تازه—از فعالیتهای منطقهای تا استانداردهای بانکی—را بهعنوان مسئلهی مورد اختلاف جدید معرفی کرده است.[12] این الگو، تصادفی نیست؛ بخشی از دکترین «معطلی ابدی» است که هدف آن، مشغول نگهداشتن دستگاه دیپلماسی ایران به مسائل حاشیهای است.
این راهبرد، به دنبال ایجاد اختلال در محاسبات سیاستگذاران ایران است. در این راستا، واشنگتن با بزرگنمایی تهدید تحریمهای ثانویه، قطعنامههای شورای امنیت و انزوای بینالمللی، این ذهنیت را القا میکند که «مهمترین اولویت ایران، حل اختلافات و نامسئلهها با غرب است». گزارشهای اندیشکدههای نزدیک به کاخ سفید، مانند شورای آتلانتیک، بارها تأکید کردهاند که «تا زمانی که ایران برنامه موشکی یا نفوذ منطقهای خود را محدود نکند، هیچ پیشرفت اقتصادی یا فناورانهای ممکن نیست». این روایت، نه تنها در رسانههای غربی، بلکه از طریق لابیهای داخلی در ایران نیز ترویج میشود تا توسعه زیرساختی با چین یا کریدور شمال-جنوب با روسیه، به حاشیه رانده شود.
بخش قابلتوجهی از سیاست را میتوان پیرامون مسئله تحریمها مشاهده کرد. تحریمها عمدتاً سه هدف اصلی را دنبال میکند: اول، کاهش شدید درآمدهای ارزی ایران از طریق مسدود کردن صادرات (مخصوصا صادرات نفت و محصولات پتروشیمی) تا دولت ایران منابع مالی کمتری برای بودجه نظامی، برنامه موشکی و حمایت از جبهه مقاومت در منطقه داشته باشد؛[13] دوم، قطع دسترسی نظام بانکی ایران به سیستم مالی بینالمللی (سوئیفت) و تحریم بانک مرکزی، که باعث افزایش هزینه تراکنشهای تجاری، تورم شدید، کاهش ارزش ریال و ایجاد مشکلات جدی در واردات کالا میشود؛[14] سوم، تضعیف پایه اقتصادی حکومت از داخل با ایجاد نارضایتی عمومی ناشی از عوارض تحریم (مثل کاهش سرمایهگذاری و اشتغال) به امید اینکه فشار اقتصادی داخلی منجر به دگرگونی رفتار حکومت یا حتی تغییر نظام شود.[15] به عبارت دیگر، آمریکا تحریمها را نه فقط به عنوان ابزار تنبیهی، بلکه به عنوان اهرمی برای ضربه به اقتصاد ایران و وادار کردن آن به مذاکره مجدد یا عقبنشینی در برنامه هستهای و فعالیتهای منطقهای به کار میبرد. با این وصف، فشارهای اقتصادی غرب علیه ایران را میتوان ابزاری برای تضعیف مزیتهای اقتصادی کشورمان دانست که از منظر «جلوگیری از همافزایی با چین و روسیه » در راستای دو هدف، موثر است: 1. دائما کشورمان درگیر حل نامسئلهی تحریمها با غرب باشد تا اقتصاد داخلی خود را بهبود ببخشد. 2. ارزش و جذابیت همافزایی اقتصادی ایران با کشورهای مستقل، کاهش یابد؛ به شکلی که همسبتگی بین ایران با اقتصادهای غیرغربی، نتواند ترتیبات اقتصادی لازم برای راهبرد «افزایش نقش این کشورها در عرصه بینالمللی و تقابل آنها با آمریکا» را محقق نماید.
از منظر سیاسی و امنیتی، برنامهای چندبُعدی توسط غرب دنبال میشود: از یک سو با تقویت ائتلافهای ضدایرانی (عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی، احیای نقش ناتو در قفقاز و آسیای مرکزی و ایجاد چتر امنیتی مشترک آمریکا-اسرائیل-عربستان) یک دیوار ژئوپلیتیک در اطراف ایران میسازد که هرگونه نزدیکی رسمی تهران-پکن-مسکو را به معنای ورود به جبههبندی مستقیم با این ائتلافها جلوه میدهد؛[16] از سوی دیگر، با تهدید مداوم یا اقدام به عملیات نظامی (مانند حملات مشترک با اسرائیل به تأسیسات هستهای کشورمان در جنگ 12 روزه، ترور دانشمندان و فرماندهان ارشد و افزایش حضور ناوهای هواپیمابر و بمبافکنهای راهبردی در منطقه) به چین و روسیه یادآوری میکند که هرگونه اتحاد با ایران، آنها را در معرض درگیری با آمریکا قرار خواهد داد؛ همزمان، غرب با رصد دقیق اطلاعاتی (از طریق موساد، سیا و سایر سرویسهای امنیتی) جاسوسی از هرگونه انتقال فناوری، مواد و تجهیزات حساس نظامی و هستهای یا تشکیل اتاق عملیات مشترک توسط چین، روسیه و ایران را دنبال میکند.[17] امری که میتواند زمینه را برای انجام عملیاتهای خرابکاری نیز مهیا نماید و بدین ترتیب، هزینه همافزایی سیاسی و امنیتی این سه کشور را بالا ببرد.
با نگاهی جامع، این تلاش چندجانبه آمریکا، نشاندهنده درک راهبردی واشنگتن برای جلوگیری از همافزایی است. آمریکا میداند که اگر ایران از این چرخه معطلی خارج شود، یعنی اگر توافق ۲۵ ساله با چین به اجرا درآید، کریدورهای شمال جنوب و شرق به غرب عملیاتی گردد و همکاری با روسیه نهادینه شود، آنگاه بلوک در حال رشد شرقی، با سرعت بیشتری، جایگاه خود در نظم جدید جهانی را تقویت خواهد کرد؛ این یعنی کاهش سهم آمریکا از قدرت جهانی، شتاب بیشتری خواهد گرفت. از این رو در رابطه با ایران، برای آمریکا ضروری است که با «تداوم درگیری کشورمان با نامسئلهها» تهران را در یک بنبست و معطلی دائمی نگهدارد. به شکلی که تهران، قصد و توان برای صرف ظرفیتهای خود برای ساختن آیندهای مستقل و همافزا با شرق نداشته باشد.
اهمیت رویکرد همافزایانه برای سه کشور
هماهنگی ایران، چین و روسیه در حوزههای اقتصادی، فناورانه، امنیتی و زیرساختی، میتواند از چرخه معطلی غرب خارج شده و پیشرفت ملی را شتاب بخشد. این رویکرد، نه یک گزینه، بلکه ضرورتی راهبردی است؛ ضرورتی که ناشی از گذار نظام بینالملل از «نظم تکقطبی آمریکایی» به سمت یک «نظم چندقطبی» است. در این میان، ایران بهعنوان «نقطه تجمیع» سه تهدید واشنگتن (محور مقاومت، برنامه هستهای و موشکی و تفکر اسلام انقلابی) یک هدف خاص برای سیاست «مهار» آمریکا است. چین و روسیه نیز هر دو در وضعیتهای مشابهی هستند که پرداختن به آنها در این مقال، نمیگنجد.
در چنین شرایطی، همکاری همافزایانه سهجانبه (ایران-چین-روسیه) مسیری موجه برای تبدیل «تهدید مشترک» به «فرصت مشترک» است؛ ایران میتواند در زمینههایی مثل کریدور شمال-جنوب، حفظ امنیت مسیرهای تجارت دریایی و دسترسی به انرژی، در تامین منافع مشترک با دو کشور دیگر، نقش موثری داشته باشد؛ روسیه و چین نیز به ترتیب با فناوری نظامی و قدرت نهادی-سیاسی (مثل حق وتو در شورای امنیت)، بازار عظیم، سرمایهگذاری زیرساختی و همچنین قدرت مالی، میتوانند با ایران همافزایی داشته باشند.
منافع ایران در همافزایی با چین و روسیه
همافزایی راهبردی ایران با چین و روسیه، توان بازیگری ایران در نظم نوظهور بینالمللی را بهطور چشمگیری افزایش میدهد؛ چرا که ایران را از یک بازیگر تحت فشار غرب، به یک قطب پیشرفته و قوی در نظم جدید تبدیل میکند. این همکاری با جذب سرمایهگذاریهای چین در زیرساختهای بندری، راهآهن، انرژی و صنایع پتروشیمی (مانند طرحهای چندین میلیارد دلاری در چابهار، جزیره کیش و میدانهای نفت و گاز) و همچنین سرمایهگذاری روسی در حوزه هستهای صلحآمیز، شبکه ریلی و صنایع دفاعی، چرخ توسعه داخلی را به حرکت درمیآورد؛ امری که میتواند در حل بسیاری از مسائل اقتصادی کشور مثل اشتغال و تورم موثر باشد. همزمان، امنیت تجارت خارجی ایران از طریق مسیرهای متنوع زمینی (کریدور شمال-جنوب و مسیرهای آسیای مرکزی-خزر) و ایجاد سیستمهای پرداخت جایگزین (میر، CIPS، SPFS) ارتقاء مییابد. این فرآیند در ثبات اقتصادی و پیشبینیپذیری درآمدها حتی در شرایط تحریم شدید، تاثیر مثبت خواهد داشت. همچنین تکیه بر دانش و قدرت علمی کشور اگر با دسترسی پایدار به فناوریهای پیشرفته روسی (پدافند هوایی، موشکهای هایپرسونیک، رآکتورهای نسل جدید) و فناوریهای نوین چینی (نسل پنجم ارتباطات، هوش مصنوعی، تجهیزات پزشکی پیشرفته) همراهگردد، شکاف فناوری ایران با غرب را بهسرعت کاهش داده و کشور را به یک قدرت صنعتی-دفاعی مستقلتر مبدل خواهد کرد.
این مثلث همکاری در عین حال شتاب افول هژمونی آمریکا را بهطور قابلتوجهی افزایش میدهد و تهدیدات واشنگتن علیه ایران را به مرور خنثی میکند. ایجاد مسیرهای تجاری و انرژی غیرقابل تحریم، عملاً ابزار فشار حداکثری آمریکا را بیاثر نموده و هزینههای نظامی و سیاسی واشنگتن برای حفظ سلطه بر خاورمیانه و اوراسیا ناکارآمد میسازد. به نحوی که هرچه ایران قویتر، ثروتمندتر و به کشورهای مستقل متصلتر شود، توانایی آمریکا برای تهدید نظامی معتبر یا فشار اقتصادی فلجکننده کاهش مییابد؛ در نتیجه، آمریکا ناچار میشود از سیاست تقابل مستقیم به سمت پذیرش نظم چند قطبی حرکت کند. با این وصف، «راهبرد همافزایی» ایران را از موقعیت فعلی «مذاکرهکننده منفعل» به یک محور و قطب در معماری نظم جدید تبدیل میکند. بدون آن، ایران در دام مسئلهسازی غرب باقی میماند؛ با آن، تهران نه تنها پیشرفت میکند، بلکه آینده جهان را شکل میدهد.
توصیهها
دولتمردان باید سیاست «درگیر ماندن در نامسئلههای مورد اختلاف با غرب» را از سیاست خارجی خود به حاشیه رانند و بهجای آن، دیپلماسی همافزایی با کشورهای مستقل را اولویت یک کشور تعریف کنند؛ در این راستا لازم است هرگونه گفتوگو با آمریکا و اروپا را به سطح کارشناسی و بدون پیششرط پیشرفت داخلی محدود سازند؛ همچنین بایستی برنامهای راهبردی در شورای عالی امنیت ملی تنظیم شود تا هر تصمیم کلان—از بودجه تا انتصاب—با معیار «تقویت همکاری با کشورهای مستقل» سنجیده شود.
سیاستمداران باید روایت پیشرفت ملی را از حل اختلاف با غرب جدا کنند؛ یعنی در تمام سخنرانیها، گزارشها و اسناد بالادستی، این اصل را تثبیت نمایند که «توسعه ایران مشروط به رضایت واشنگتن نیست، بلکه با همگرایی با شرکای غیرغربی محقق میشود»؛ این تغییر روایت، ذهنیت تصمیمسازان را از «منتظر رفع تحریم» به «سازنده قدرت مستقل» منتقل میکند و مانع از افتادن در دام مسئلهسازی مداوم غرب میگردد.
دولتمردان باید اصل سرعت در اجرا را به یک دکترین راهبردی تبدیل کنند؛ یعنی هر پروژه شرقی—از کریدور شمال-جنوب تا توافق با چین—را با ضربالاجلهای معین و مسئولیت مستقیم وزرا پیش ببرند و هرگونه تأخیر را نه خطای اداری، بلکه تهدید امنیت ملی تلقی کنند؛ این رویکرد، ایران را از معطلی ابدی غرب رها کرده و به یکی از مراکز اصلی نظم چندمرکزی آینده تبدیل مینماید.
جمعبندی
نظم بینالملل از در حال گذار از تکقطبی به چندقطبی بوده و آمریکا دیگر محور آن نیست؛ این گذار، در سه کانون ژئوپلیتیک «شرق آسیا، اوراسیا و غرب آسیا با محوریت کشورهای چین، روسیه و ایران به وضوح مشاهده میشود. هر کانون، با اهرمهای متمایز خود، هژمونی غرب را در عرصههای اقتصادی، امنیتی، دیپلماتیک و فناورانه فرسایش داده و قواعد بازی جهانی را بازتعریف کرده است. اسناد راهبردی آمریکا، از جمله ارزیابی تهدیدات ۲۰۲۵، این سهگانه را بزرگترین خطر برای سلطه واشنگتن میدانند و تلاش میکنند با مسئلهسازی مداوم، ایران را از همافزایی با چین و روسیه بازدارند.
واشنگتن سعی دارد با راهبرد «معطلی ابدی» و بزرگنمایی مسائلی همچون مذاکره، FATF، تحریم و موارد مشابه، ذهن تصمیمسازان ایرانی را دچار این اشتباه محاسباتی نماید که پیشرفت ملی کشور، مشروط به حل نامسئلههای مذکور با غرب است؛ حال آنکه هدف واقعی، نه حلوفصل، بلکه تداوم اختلاف و مشغول نگهداشتن ایران است تا فرصت همگرایی ساختاری با شرق را از دست بدهد. این سیاست، با ابزارهای تحریم، فشار دیپلماتیک و روایتسازی رسانهای اجرا میشود و کریدور شمال-جنوب، توافق ۲۵ ساله با چین و همکاریهای نظامی با روسیه را به تأخیر میاندازد؛ تأخیری که اگر ادامه یابد، ایران را از از بازیگری موثر در نظم جدید و تبدیل شدن آن به کشوری نقشآفرین بازمیدارد.
با این وصف، ضرورت راهبردی ایران، اخذ رویکرد همافزایانه با کشورهای مستقل است؛ رویکردی که با حاشیهراندن مذاکرات غرب، تمرکز بر دیپلماسی پروژهمحور شرق و تثبیت روایت «توسعه مستقل از رضایت واشنگتن» کشور را به یکی از مراکز قدرت نظم نوین تبدیل میکند. دولتمردان باید مذاکره را به کارشناسی تنزل دهند، سرعت اجرا را دکترین امنیت ملی کنند و هر تأخیری در پروژههای شرقی را تهدید راهبردی تلقی نمایند؛ تنها با این تحول، ایران نه تنها پیشرفت میکند، بلکه جبهه مقاومت را تقویت و نظم جهانی را به نفع چندقطبی واقعی تغییر میدهد.
منابع
[1] تارنمای فیرست پست، سخنرانی زنده سال نو شی جین پینگ: شی میگوید هیچ کس نمیتواند جلوی «اتحاد مجدد» چین با تایوان را بگیرد، 31 دسامبر 2024
https://www.youtube.com/watch?v=xVyiZH0Lcjw
[2] تارنمای آرشیو کاخ سفید، سند راهبرد امنیتی ملی، اکتبر 2022
[3] تارنمای تحلیلی دیسپچ، نظم جهانی سهقطبی پیشِرو، سپتامبر 2025
https://thedispatch.com/article/russia-china-iran-pentagon-postwar/
[4] پایان دوران آمریکا اثر کارزل کاپچان، نوامبر 2001
https://www.cfr.org/book/end-american-era
[5] مجله فارین افیرز، منابع قدرت آمریکا، دسامبر 2023
https://www.foreignaffairs.com/united-states/sources-american-power-biden-jake-sullivan
[6] تارنمای تحلیلی دیسپچ، نظم جهانی سهقطبی پیشِرو، سپتامبر 2025
https://thedispatch.com/article/russia-china-iran-pentagon-postwar/
[7] تارنمای ویژوال کاپیتالیست، تسلط بر تجارت جهانی: ایالات متحده در مقابل چین، 9 آوریل 2025
https://www.visualcapitalist.com/cp/how-china-overtook-u-s-in-global-trade-dominance-2000-2024/
[8] مرکز مطالعات راهبردی بینالملل، ارزیابی تحریمهای روسیه، 11 آوریل 2022
https://www.csis.org/analysis/evaluating-russia-sanctions
[9] مجله مطالعات انتقادی خاورمیانه، تبارشناسی گفتمان مقاومت در سیاست خارجی ایران، هفتم آگوست 2025
https://doi.org/10.1080/19436149.2025.2536939
[10] سند ارزیابی سالانه تهدید، شورای اطلاعات ملی آمریکا، 2025
https://www.dni.gov/files/ODNI/documents/assessments/ATA-2025-Unclassified-Report.pd
[12] صفحه شخصی لارا روزن در شبکه اجتماعی ایکس، 28 سپتامبر 2025
https://x.com/lrozen/status/1972097726579126713
[13] تارنمای مجله علمی اسرائیل افرز، تحریمهای اقتصادی و تروریسم دولتی: مورد ایران، 22 آگوست 2022
https://doi.org/10.1080/13537121.2022.2112376
[14] کتابچه راهنمای دانشگاه کمبریج در مورد تحریمهای ثانویه و حقوق بینالملل، سی. ای. هارتول، 12 دسامبر 2024
[15] تارنمای خبرگزاری رویترز، علیرغم صحبتهای تند، مشکلات اقتصادی ممکن است ایران را مجبور به چانهزنی با ترامپ کند، 14 مارس 2025
[16] مجله علوم اجتماعی هند، سیاست خارجی ایالات متحده: در قبال خاورمیانه (۲۰۱۸-۲۰۲۳)، سال 2024
https://induspublishers.com/IJSS/article/view/314
[17] موسسه علم و امنیت بینالملل، محور فناوری نظامی ایران/روسیه: روسیه فناوری نظامی جدید و پیشرفته خود را به ایران نشان میدهد، 25 ژوئن 2024


