ایران، چین، و جنگ 12 روزه

07 مرداد 1404
نویسنده: آیسا سنتر

مقدمه

در روزها و هفته‌های پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، برخی از رسانه‌های غربی تلاش کرده‌اند تصویری خاص از روابط ایران و چین به افکار عمومی القا کنند. در روایت غالب آن‌ها، چین به‌عنوان یکی از قدرت‌های بزرگ جهانی، در جریان این درگیری، از ایران حمایت چندانی نکرده و به‌نوعی پشت شریک راهبردی خود را خالی کرده است. این تحلیل‌های هدفمند، اغلب بدون درنظرگرفتن پیچیدگی‌های سیاست خارجی چین، نقش منطقه‌ای آن و اصول بنیادین دیپلماسی پکن در قبال بحران‌های این‌چنینی صورت می‌گیرد. عده‌ای نیز تلاش می‌کنند با مقایسه رفتار آمریکا در قبال رژیم صهیونیستی با رفتار چین در قبال ایران به این نتیجه برسند که آمریکا متحد قابل‌اعتمادتری نسبت به دیگر کشورهاست.

در این یادداشت سعی شده تا ابتدای امر رویکرد چین در قبال بحران‌هایی به این شکل تبیین و سپس به نحوه برخورد چین با جنگ 12 روزه و نسبت ایران و چین و تفاوت آن با نسبت آمریکا و رژیم غاصب پرداخته شود.

چین چگونه به یک بحران امنیتی نظامی واکنش می‌دهد؟

جمهوری خلق چین در سیاست خارجی خود همواره بر اصل «عدم مداخله در امور داخلی کشورها» تأکید داشته و این اصل را یکی از ارکان بنیادین نظم بین‌المللی موردنظر خود می‌داند (موضع چین در قبال بحران دارفور در سودان و جنگ داخلی سوریه و تلاش آن برای جلوگیری از مداخلات خارجی در این دو مسئله گواه این اعتقاد چین است) و به همین دلیل علاقه‌ای به حضور در اتحادهای نظامی ندارد چون ممکن است پکن را به یک درگیری ناخواسته بکشاند. برخلاف رویکرد برخی قدرت‌های جهانی که در بحران‌های منطقه‌ای یا بین‌المللی به مداخله مستقیم نظامی یا اعمال فشارهای سیاسی شدید متوسل می‌شوند (رفتار آمریکا در قبال کشورهایی مثل عراق و سوریه)، چین ترجیح می‌دهد جایگاه خود را به‌عنوان یک میانجی بی‌طرف، بازیگری مسئول و مدافع حل‌وفصل مسالمت‌آمیز بحران‌ها تثبیت کند.

این رویکرد در چارچوب سیاست کلان چین موسوم به «جامعه بین‌المللی با سرنوشت مشترک»[1] تعریف می‌شود؛ مفهومی که بر همکاری، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز، احترام متقابل به حاکمیت ملی، و حل‌وفصل اختلافات از مسیر گفت‌وگو تأکید دارد. چین تلاش می‌کند از تصویر «قدرتی که نظم بین‌المللی را به هم می‌ریزد» فاصله بگیرد و در عوض، خود را به‌عنوان بازیگری که به ثبات جهانی اهمیت می‌دهد و از راه‌های دیپلماتیک برای کاهش تنش‌ها استفاده می‌کند، معرفی نماید. نقش‌آفرینی چین در عادی‌سازی روابط میان ایران و عربستان سعودی نیز در همین چارچوب معنا می‌یابد.

چین و جنگ 12 روزه

در جریان جنگ اخیر، چین به‌شدت حملات ایالات متحده و رژیم صهیونیستی را محکوم کرد و اقدام آمریکا علیه تأسیسات هسته‌ای ایران را «وقیحانه» خواند. این نوع موضع‌گیری‌ و لحن بسیار تند از سوی پکن نشان داد که چین در سطح دیپلماتیک، حمایت آشکاری از ایران به عمل‌آورده است. بااین‌حال، یک سؤال اساسی مطرح می‌شود:

اگر چین تا این حد از ایران در عرصه سیاسی حمایت می‌کند، چرا این حمایت به سطحی فراتر مانند حمایت میدانی گسترش نیافت؟ چرا چین برخلاف ایالات متحده که به طور فعال و مستقیم در حمایت از اسرائیل وارد میدان شد، چنین اقدامی در قبال ایران انجام نداد؟

پاسخ این سؤال را باید در دو مسئله جستجو کرد:

  • شدت درگیری و درخواست ایران از دولت ثالث برای مداخله.
  • ماهیت و ساختار روابط دوگانه‌ای که هر کدام از این کشورها با متحدان خود دارند.

در جریان جنگ دوازده‌روزه ایران و اسرائیل، یکی از دلایل اصلی عدم مداخله چین را می‌توان توانمندی نظامی ایران در مهار بحران دانست؛ به‌گونه‌ای که به گزارش منابعی چون وال‌استریت ژورنال[2]، ایران موفق شد آسیب‌های سنگینی به زیرساخت‌ها و مراکز نظامی اسرائیل وارد آورد، بدون آنکه نیازی به کمک مستقیم خارجی داشته باشد. افزون بر این، ایران هیچ‌گونه درخواست رسمی برای مداخله یا پشتیبانی از جانب متحدانش مطرح نکرده و ایران و چین نیز هیچ پیمان دفاعی مشترکی ندارند بنابراین نمی‌توان عدم حضور چین را بی‌تفاوتی تلقی کرد. در تحلیل رفتار چین، باید به محدودیت زمانی درگیری نیز توجه داشت؛ مقایسه دوازده روز جنگ ایران با دوازده روز نخست جنگ روسیه و اوکراین نشان می‌دهد که چین در مراحل اولیه آن جنگ نیز مداخله‌ای نداشت، اما باگذشت زمان به یکی از اصلی‌ترین خریداران نفت روسیه بدل شد و بنا بر گزارش بیزینس اینسایدر[3]، اکنون حتی برخی قطعات مورداستفاده در تجهیزات نظامی نیز از طریق شرکت‌های چینی به روسیه می‌رسد. ازاین‌رو، انتظار مداخله فوری چین در یک درگیری کوتاه‌مدت مانند جنگ ایران، با منطق سیاست خارجی پکن سازگار نیست.

در مورد تفاوت نسبت ایران و چین با نسبت آمریکا و اسرائیل باید گفت که رابطه آمریکا با رژیم صهیونیستی، یک رابطه عمیق ایدئولوژیک، استراتژیک و ساختاری است. اسرائیل، به‌عنوان یک بازیگر منطقه‌ای، درواقع ساخته‌وپرداخته غرب برای مهار تحولات منطقه غرب آسیا. ابزاری برای تأمین منافع ژئوپلیتیکی غرب، به‌ویژه ایالات متحده است. این امر به‌وضوح در حمایت‌های بی‌قیدوشرط سیاسی، نظامی و امنیتی غرب از اسرائیل قابل‌مشاهده است. در واقع، رژیم اسرائیل بدون این پشتوانه تسلیحاتی و دیپلماتیک غرب، توانایی پایداری در برابر بازیگران قدرتمندی چون ایران را نخواهد داشت.[4]

در مقابل، رابطه ایران با چین از ماهیتی متفاوت برخوردار است. چین ایران را یک شریک راهبردی در غرب آسیا می‌بیند. قرارداد ۲۵ساله راهبردی میان دو کشور و حمایت چین در سازمان‌های بین‌المللی از ایران خود گواه این امر است. بااین‌حال، ایران یک ویژگی متمایز نسبت به سایر شرکای منطقه‌ای چین دارد و آن اشتراک گفتمانی با چین در مخالفت بانظم تک‌قطبی حاکم بر جهان و مقابله با هژمونی آمریکا است (بیانیه مشترک ایران و چین در سال 2016 که در آن مخالفت با نظم تک‌قطبی مشهود است[5]). این اشتراک، بنیان‌گذار نوعی همگرایی راهبردی میان تهران و پکن شده است.

چرا غرب به دنبال ایجاد شکاف بین ایران و چین است؟

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، با توجه به دیدگاه مشترک ایران و چین در زمینه نظم مطلوب جهانی و مخالفت آن‌ها با هژمونی آمریکا و سلطه واشنگتن بر قواعد بین‌المللی، می‌توان چنین استنباط کرد که نزدیکی بیشتر این دو کشور، نگرانی‌های فزاینده‌ای را برای غرب، به‌ویژه در منطقه غرب آسیا، به همراه دارد. در اسناد مختلف آمریکا (سند راهبرد امنیت ملی و گزارش‌های سالیانه خطرات امنیت ملی آمریکا) آمده که ایالات متحده باید منابع خود را بر مهار چین متمرکز سازد و از پراکندگی ظرفیت‌ها در مناطقی مانند اروپا و غرب آسیا پرهیز کند. همچنین وزیر امور خارجه وقت آمریکا هیلاری کلینتون در مقاله‌ای که در سال 2011 در فارن پالسی منتشر شد گفت:

 «آینده سیاست جهانی در آسیا رقم خواهد خورد، نه در افغانستان یا عراق، و ایالات متحده در مرکز این تحولات حضور خواهد داشت.» [6]

این جمله، جوهره‌ی راهبرد «چرخش به‌سوی آسیا»، یعنی بازتوزیع منابع و تمرکز راهبردی ایالات متحده بر آسیا-اقیانوسیه، با هدف مهار چین و حفظ جایگاه جهانی آمریکا را بیان می‌کند.با این حال، چنین راهبردی مستلزم آن است که آمریکا پیش از کاهش حضور خود، نوعی نظم پایدار و مطلوب را در این مناطق تثبیت کند، نه آن‌که مانند بازیگری نامطلوب و منزوی، بدون طرح جایگزین، صحنه را ترک نماید. در این میان، ایران به‌عنوان مهم‌ترین مانع در برابر نفوذ آمریکا در غرب آسیا، و چین به‌عنوان اصلی‌ترین رقیب نظم آمریکایی در سطح جهانی، می‌توانند با تعمیق همکاری‌های خود، چالش‌های راهبردی جدی‌تری را برای غرب ایجاد کنند.

در سطوح دیگر نیز بنا به دلایل بسیاری غرب با محوریت آمریکا دوست ندارد روابط ایران و چین تقویت شود که برخی از آن‌ها را تشریح می‌کنیم.

  • نگرانی از کاهش اثر تحریم‌ها: ازبین‌رفتن تأثیر تحریم‌های غرب از نگرانی‌های بزرگ آنهاست که باتوجه‌به حجم صادرات نفت توسط ایران که تقریباً  به دوره قبل از اعمال سیاست فشار حداکثری بازگشته است (1.9 میلیون بشکه در روز در ماه ژوئن 2025)، اثر تحریم‌ها شدیداً کم شده. لازم به ذکر است به گفته منابع غربی تقریباً 90% نفت ایران توسط چین خریداری می‌شود[7]
  • ازبین‌رفتن سلطه آمریکا بر منطقه: نزدیکی ایران به چین (و حتی به روسیه) به معنای شکل‌گیری یک نوع محور ژئوپلیتیک مستقل از غرب در آسیای میانه و غرب آسیا است. چین با سیاست «کمربند و جاده» به دنبال نفوذ اقتصادی – سیاسی در این مناطق است، و ایران یک نقطه کلیدی در این مسیر است[8]. برای آمریکا، این همکاری یعنی افزایش نفوذ چین در منطقه‌ای که غرب سعی کرده آن را تحت کنترل خود نگه دارد.
  • دسترسی چین به منابع انرژی تضمین شده: ایران یکی از بزرگ‌ترین دارندگان نفت و گاز در جهان است. اگر چین به شکل بلندمدت به منابع انرژی ایران دست پیدا کند، می‌تواند در رقابت بلندمدت با آمریکا پایداری انرژی بیشتری داشته باشد و آسیب‌پذیری آن در برابر فشارهای خارجی کاهش پیدا کند.

نتیجه‌گیری

رویکرد چین در قبال جنگ ۱۲ روزه نه از جنس بی‌تفاوتی یا عدول از شراکت راهبردی با ایران، بلکه در امتداد منطق ثابت و بلندمدت سیاست خارجی پکن قابل‌فهم است؛ منطقی که بر اولویت‌بخشی به ثبات، پرهیز از مداخله مستقیم، و حفظ توازن ژئوپلیتیکی استوار است. درک چین از قدرت، برخلاف نگاه غربی مبتنی بر تقابل و صف‌بندی سخت نیست، بلکه مبتنی بر تأثیرگذاری آرام، گفتمانی و درازمدت است. به همین دلیل، حمایت سیاسی پررنگ چین از ایران در بحبوحه جنگ، درحالی‌که مداخله نظامی را لازم ندانست، نه‌تنها نشانه عقب‌نشینی نیست، بلکه بازتابی از اعتماد پکن به توان ایران برای مدیریت بحران و حفظ مسیر همکاری راهبردی بدون نیاز به نمایش‌های پرهزینه نظامی است. آنچه امروز غرب از آن نگران است، نه غیبت چین در یک جنگ کوتاه‌مدت، بلکه حضور پایدار و روبه گسترش چین در معادلات منطقه‌ای از مسیرهایی است که کمتر جنجال می‌آفرینند اما تأثیر بیشتری بر شکل‌گیری نظم نوین جهانی خواهند داشت.

منابع

[1] توضیح مفهوم جامعه بین‌المللی با سرنوشت مشترک در خبرگزاری شینهوا چین

https://english.news.cn/20230323/6d411c2465664137a7ad8e45ac0de8da/c.html

[2] گزارش وال استریت ژورنال که در بخشی از آن به توانمندی تهاجمی ایران اشاره شده است

https://www.wsj.com/world/middle-east/trump-iran-israel-nuclear-program-693a4e2a?mod=e2tw

[3] گزارش بیزینس اینسایدر در رابطه با کمک تسلیحاتی چین به روسیه

https://www.businessinsider.com/china-sending-russia-masses-of-military-gear-including-drones-report-2023-7?international=true&r=US&IR=T

[4] گزارش Middle East Eye از عدم توانایی اسرائیل در مقابله با ایران

https://www.middleeasteye.net/opinion/israels-failure-subdue-iran-shows-it-can-no-longer-dictate-regional-order

[5] بیانیه مشترک ایران و چین در سال 2016 در وبسایت رسمی ریاست جمهوری اسلامی ایران

https://president.ir/fa/91433

[6] یادداشت هیلاری کلینتون در فارن پالسی با عنوان America’s Pacific Century

https://foreignpolicy.com/2011/10/11/americas-pacific-century/

[7] گزارش ورتکسا مبنی بر میزان فروش نفت ایران در ماه ژوئن 2025 به چین

https://www.vortexa.com/insights/crude/chinas-iranian-crude-imports-near-record-high-again/

[8] گزارش The Diplomat در رابطه با اهمیت ایران و انگیزه‌های ایران و چین حول محور ابتکار کمربند و جاده

https://thediplomat.com/2025/05/beyond-geopolitics-the-domestic-drivers-of-china-iran-cooperation-on-the-belt-and-road-initiative/