مقدمه
در فضای پرتلاطم مذاکرات اخیر میان ایران و آمریکا، فضای رسانهای و اجتماعی با سرعت و شدت ویژهای در حال دگرگونی است. برخی جریانها و افراد، با رویکردهایی هدفمند، میکوشند افکار عمومی را در مواجهه با مسائل حساس ملی، در جهت خاصی تغییر دهند. برای درک بهتر ابعاد و شیوههای این جریان رسانهای، لازم است نگاهی دقیقتر به رفتارشناسی آنان و پیامدهای این روند داشته باشیم.
رفتار و نیتهای خاص؛ همزمان با گفتگوهای هستهای
در خلال مذاکرات جاری بین ایران و آمریکا، دیده میشود که رسانهها و افراد مختلفی، چه در داخل کشور و چه در خارج، به گونهای هدفمند مشغول حساسیتزدایی از افکار عمومی نسبت به امتیازات حیاتی برجامی هستند. این جریانها، که بعضاً در قالب نقشهایی شبیه به «بلاگرهای مذاکراتی» ظاهر شدهاند، با استفاده از روشهای تبلیغاتی پیچیده و تکنیکهای هدایت افکار، تلاش دارند مردم را از اهمیت واقعی منافع ملی نظیر موقعیت منطقهای، توان موشکی و صنعت هستهای غافل ساخته و آنها را نسبت به واگذاری امتیازاتی از جنس این سرمایههای راهبردی بیتفاوت کنند. این افراد و گروهها با بازنماییهای اغواگرانه از مذاکرات و تمرکز بر مزایایی که نه مشخص، نه قابل راستی آزمایی و نه تضمین شده هستند، به تدریج نوعی تطبیق ذهنی با ایده «امتیازدهی به هر قیمتی برای توافق» ایجاد میکنند. در این فرایند، خطر اصلی آن است که حساسیت ملی نسبت به اصول بنیادین امنیتی و سیاسی کشور، به آرامی کاهش یافته و آماده پذیرش عقبنشینیهای خطرناک گردد.
این جریان در شرایط زمانی فعلی، تلاش ویژهای دارند که خود را به عنوان مراجع معتبر تحلیل مذاکرات معرفی کنند. با انتشار تفسیرهای به ظاهر تخصصی، بیان اصطلاحات فنی مذاکراتی، و دسترسی کنترل شده به اخبار و اسناد، آنها میکوشند در ذهن جامعه به عنوان «مطلعان اصلی» و «تحلیلگران قابل اعتماد» جا بیفتند. این روند باعث میشود دامنه مخاطبان این جریانها در جامعه روز به روز گستردهتر شود و تسلط روانی آنان بر افکار عمومی تقویت گردد. امری که توسط پژوهشهای علمی و دانشگاهی هم قابل تایید است.[1] نمونهی این رفتار را میتوان در مقالهی «اسفندیار باتمانقلیچ» با عنوان «چگونه ترامپ میتواند در ایران برای آمریکا طلا به دست آورد؟»[2] و یادداشت روزنامهی «تجارت» با عنوان «منافع راهبردی مذاکره با آمریکا»[3] مشاهده نمود. باتمانقلیچ در مقالهی خود تلاش میکند با همسو نشان دادن سیاستهای صنعتی ایران و آمریکا، در مورد امکان همکاریهای اقتصادی دو کشور مبالغه میکند تا مخاطب را به همگرایی با آمریکا و رفع تنشها به هر قیمتی ترغیب نماید. با این حال هیچ اشارهای به این نکته نمیشود که تحریمهای کنگره علیه ایران نظیر «تحریمهای کاتسا» اصلاً فرصتی برای تعامل اقتصادی هیچ دولتی در آمریکا با تهران باقی نمیگذارد.[4] چرا که اساساً این قوانین در کنگره طراحی شدهاند تا هرگونه ارادهای برای فعالیت اقتصادی به نفع ایران را متوقف نمایند. فارغ از این، مسلم دانستن فرضیاتی همچون مشابه بودن سیاستهای صنعتی ایران و آمریکا هم زیر سوال است. ساختار ترکیبی اقتصاد و صنعت ایران به علت اصولی همچون «رسیدگی به محرومان»، «عدالت اجتماعی» و «اهمیت رفاه عمومی»، با مبانی سرمایهدارانهی اقتصاد آمریکا فاصلهای عمیق دارد. لذا بحث از همسویی و تشابه بین ساختارهای اقتصادی دو کشور، به لحاظ علمی محلی از اعراب ندارد.
مقالهی روزنامهی تجارت نیز با برجستهسازی مزایای اقتصادی ارتباط با آمریکا، در تلاش است نوعی خوشبینی اغراقآمیز نسبت به مذاکره و تعاملات اقتصادی دوجانبه ایجاد کند؛ این مقاله با تمرکز بیش از حد بر «جذب سرمایهگذاری» و «تحول اقتصادی» میکوشد این ذهنیت را القا نماید که منافع اقتصادی میتواند بهتنهایی توجیهگر تعامل با طرفی باشد که سابقهای طولانی در تهدید منافع ملی ایران دارد. این در حالیست که در این مقاله، این اشارهای به تقابل راهبردی آمریکا با ایران نمیشود. حال آنکه در نهایت آنچه که مناسبات بینالمللی را شکل میدهد، نگاه استراتژیک کشورها به یکدیگر است، نه صرف چندین قرارداد اقتصادی. از این رو موجه بودن تعامل با یک کشور و امیدوار بودن به مناسبات با آن، تنها در گرو وجود منافع اقتصادی نیست؛ چرا که رویکرد راهبردی کشورها به یکدیگر است که روابط سیاسی، اقتصادی و … آنها را شکل میدهد. با این وصف در شرایط فعلی که آمریکا به لحاظ استراتژیک در موضع تقابل با ایران قرار داد، امکان تحقق و دوام تعاملات اقتصادی بین تهران و واشنگتن، امری محال به شمار میآید.
باید در نظر داشت که رفتارهایی از این قبیل، با پردازش و تولید محتوای هدفمند و جهتدار، تلاش میکنند توجه افکار عمومی را عمدتاً به سوی جنبههای ظاهراً مثبت مذاکرات جلب نمایند. در این چارچوب، نکاتی چون کاهش فشارهای اقتصادی، گشایشهای دیپلماتیک یا نویدهای مبهم از توسعه روابط بینالمللی یا حتی موارد عینیتر مثل «سرمایهگذاری تریلیون دلاری آمریکا در کشور[5] و رفع تحریمهای اولیه و ثانویه[6]» به عنوان دستاوردهای حتمی توافق بازنمایی میشود؛ یعنی باور به اینکه از طریق مذاکره با آمریکا و به شرط واگذاری برخی امتیازات از جنس منافع ملی مثل پیشرفتهای هستهای، موشکی و منطقهای، غربیها محدودیتهای تحریمی را در هر سطحی رفع کرده و قریب به 1000 میلیارد دلار در ایران سرمایهگذاری خواهند کرد؛ حال آنکه واقعیت میدانی نشان میدهد مزایایی از این قبیل، یا از اساس نشدنی و دور از واقعیت هستند و یا در بهترین حالت، موقتی و شکننده.
آسیبهای بلاگری در حوزهی مذاکرات
تولید انبوه محتوای جهتدار در شبکههای اجتماعی، سایتهای خبری و حتی برخی رسانههای رسمی، بستری را فراهم کرده است که در آن، واگذاری امتیازات بزرگ به عنوان هزینهای قابل قبول برای رسیدن به «صلح» یا «ثبات اقتصادی» معرفی شود. غافل از این که این امتیازات به منزله از دست دادن ابزارهای حیاتی بازدارندگی و قدرت چانهزنی کشور هستند. در واقع، این بازیگران رسانهای با بهرهگیری از خلأ اطلاعات رسمی و نبود روایتهای ملی قدرتمند، به بازتعریف درک عمومی از مذاکرات میپردازند و همزمان زمینه را برای پذیرش هزینههای سیاسی و امنیتی در آینده فراهم میسازند.
باید در نظر داشت که منفعت اصلی این گروهها و رسانهها در این است که مردم را به گونهای درگیر مسائل مذاکراتی و حواشی آن نگه دارند که جامعه به جای تمرکز بر مسائل زیربنایی توسعه ملی و حفظ توانمندیهای استراتژیک، صرفاً دغدغه دستیابی به توافق را داشته باشد. این وابستگی به جریان مذاکراتی، فرصت میدهد تا این افراد خود را به عنوان منابع اصلی اطلاعات و تحلیلهای روز معرفی کرده و از این طریق قدرت رسانهای و سیاسی خود را تثبیت نمایند. لذا مسئولان رسانهای و سیاسی کشور باید بدانند که این پدیده، اگر به درستی درک و مهار نشود، میتواند روند تصمیمگیری ملی را به شکلی خطرناک دچار اخلال نماید و مسیرهایی را که باید بر مبنای عقلانیت و منافع بلندمدت کشور ترسیم شود، به سمت امتیازدهیهای شتابزده و پرهزینه منحرف سازد. چرا که مرجعیت اخبار و تحلیلهای سیاسی بایست در حلقهی افرادی بماند که نگرش درست و دقیقی در رابطه با مسائل راهبردی کشور دارند. از این رو لازم است نهادهای مرتبط مثل «شورای عالی امنیت ملی» به این مسئله ورود کرده و در عین تعیین سیاست رسانهای رسمی کشور در قبال مذاکرات، با متخلفین حاشیهساز و برخی از همین بلاگرها برخورد نماید.
نتیجهگیری
جریانهایی که با هدف حساسیتزدایی از افکار عمومی نسبت به منافع حیاتی کشور فعالیت میکنند، با بهرهگیری از تاکتیکهای رسانهای پیشرفته، در پی تغییر اولویتهای ملی و زمینهسازی برای امتیازدهیهای پرهزینه هستند. این روند، در صورت بیتوجهی، میتواند استقلال تصمیمگیری و منافع راهبردی کشور را تهدید کند. بنابراین، ضرورت دارد روایتهای ملی قوی و آگاهانه جایگزین جریانهای مشکوک و غرضورز شود. حفظ هوشیاری عمومی و مرجعیت تحلیلهای دقیق، پیشنیاز عبور سالم از این مقطع حساس است.
منابع
[1] مجلهی علمی پیشرفتها در آموزش، علوم انسانی و تحقیقات علوم اجتماعی، تأثیر متقابل سیاست و رسانه، 20 ژولای 2023
https://madison-proceedings.com/index.php/aehssr/article/view/1416/1412
[2] تارنمای موسسه بورس و بازار، چگونه ترامپ میتواند در ایران برای آمریکا طلا به دست آورد؟ 19 آوریل 2025
https://www.bourseandbazaar.org/articles/2025/4/19/how-trump-can-strike-gold-for-america-in-iran
[3] روزنامهی تجارت، منافع راهبردی مذاکره با آمریکا، 25 فروردین 1404
https://www.pishkhan.com/news/336937/
[4] congress of USA, H.R.3364 – Countering America’s Adversaries Through Sanctions Act, 08/02/2017
https://www.congress.gov/bill/115th-congress/house-bill/3364/text
[5] پایگاه خبری تحلیلی آرانیوز، آمادگی ۹۰۰ میلیارد دلاری ایران برای سرمایه گذاری خارجی در زیرساختهای انرژی/ آیا امکان سرمایه گذاری یک تریلیون دلاری آمریکا در ایران وجود دارد؟ 30 فروردین 1404
[6] تارنمای تحلیلی خبری عصر ایران، مذاکرات موفق یعنی حرکت به سمت بازگشایی سفارتخانهها، 27 فروردین 1404