تغییر معادلات منطقه پس از طوفان‌الاقصی و ضرورت هشیاری ایران نسبت به آن

23 اردیبهشت 1403

مقدمه

۱۵ مهر ۱۴۰۲ و عملیات «طوفان‌الاقصی» را باید نقطه‌ی عطفی در تاریخ تحولات غرب آسیا دانست. از همان ابتدا پیش‌بینی می‌شد که این عملیات ظرفیت ایجاد تحول در معادلات این منطقه‌ی حساس را دارد. گذشت زمان و مقاومت شگفت‌آور مردم غزه و ناتوانی رژیم صهیونیستی از دستیابی به خواسته‌های اعلامی خود – به‌خصوص نابودی حماس – تا حد خوبی صحت و اعتبار پیش‌بینی‌های اولیه را اثبات کرد.

تولیدات اندیشکده‌ای و مباحث مطرح‌شده در محافل فکری آمریکا بعد از طوفان‌الاقصی نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که پدیده‌ی «محور مقاومت» که ایران مولد، مربی و بهره‌بردار آن است، از حد گروهک‌هایی مجزا و موزاییکی با توان ایذایی محدود عبور کرده و به یک موجودیت شبکه‌ایِ پویا، استوار، چندلایه و دارای اشتراک در سطح اهداف عالی و راهبردی و دارای استقلال در سطح کنش‌های تاکتیکی تبدیل شده و دیگر نمی‌توان مثل گذشته با این پدیده برخورد کرد.

«سوزان مالونی» نایب‌رئیس «مؤسسه‌ی بروکینگز» و رئیس بخش «سیاست خارجی» این مؤسسه با حضور در کمیته‌ی روابط خارجی مجلس سنا در تاریخ یکم مارس ۲۰۲۴ (۱۱ اسفند ۱۴۰۲)، گزارشی تحت عنوان «ارتش در سایه‌ی ایران: رسیدگی به شبکه‌ی نیابتی ایران در خاورمیانه» را ارائه داد. وی در این گزارش بیان می‌کند کنش‌های نیروهای مقاومت در ماه‌های گذشته حاکی از این واقعیت است که شبکه‌ی مقاومت بیش از گذشته به‌صورت یکپارچه و هوشمند عمل می‌کند و توان مدیریت و عملکرد شبکه‌ایِ محور مقاومت با طی روند تکاملی در سال‌های اخیر، وارد گام جدیدی از پختگی و بلوغ شده است.[1]

در یادداشتی دیگر با عنوان «چه بر سر سیاستِ ایرانِ بایدن آمده است؟»، «دنیِله پلتکا» عضو ارشد و برجسته‌ی «مؤسسه‌ی امریکن انترپرایز» در خلال مروری بر سیاست‌های ناموفق بایدن در قبال ایران، شواهدی مبنی بر تغییر رویکرد ایران نسبت به غرب در سال‌های اخیر را برمی‌شمرد و بیان می‌کند که «بایدن در بدترین زمان ممکن، هیچ راهبردی برای مقابله با ایران ندارد» و منطقه‌ی غرب آسیا را بیش از پیش تحت سلطه‌ی ایران و محور مقاومت می‌داند.[2]

«جان آلترمن» رئیس «برنامه‌ی خاورمیانه» در «مرکز مطالعات راهبردی و بین‌الملل» (سی.اس.آی.اس) نیز در یادداشتی با عنوان «گزینه‌ی آتش‌بس برای ایران» در نشریه‌ی فارین افرز، اشتباهات راهبردی واشینگتن در قبال ایران طی چهار دهه‌ی گذشته را گوشزد می‌کند و معتقد است که سیاست‌های آمریکا در چهار دهه‌ی گذشته نه‌تنها منجر به ایجاد بازدارندگی نشده است، بلکه ایران را به سمت توسعه‌ی مجموعه‌ای از ابزارهای منعطف، استوار و پویا سوق داده است تا بتواند آثار فشار آمریکا را تا حد ممکن کُند کند. این ابزارها عبارت‌اند از توسعه‌ی سازمان‌های شبه‌نظامی در منطقه، حضور اطلاعاتی خارج از مرزها، سرمایه‌گذاری در برنامه‌ی موشکی و پهپادی با قابلیت بسیار بالا، حملات سایبری و توسعه‌ی برنامه‌ی هسته‌ای.[3]

تغییر معادلات منطقه

علی‌رغم همه‌ی خشونت‌ها و کشتار انجام‌گرفته در هفت ماه گذشته توسط رژیم صهیونیستی در نبرد با حماس در غزه، این رژیم نه‌تنها نتوانسته است به اهداف اعلامی خود یعنی نابودی کامل حماس و آزادسازی اسرای خود برسد، بلکه روز به روز با افزایش فشار افکار عمومی در جهان و تزلزل آمریکا در حمایت از این رژیم، شرایط برای ادامه‌ی نبرد دشوار شده است. از سوی دیگر، بازی‌گران متعدد محور مقاومت در چند ماه گذشته وارد سطح جدیدی از تقابل با رژیم صهیونیستی شدند. حزب‌الله لبنان از شمال، انصارالله یمن از جنوب و حزب‌الله عراق از شرق، رژیم صهیونیستی را بیش از گذشته تحت فشار قرار داده و خطوط قرمز جدیدی ترسیم کردند. فراتر از این، عملیات وعده‌ی صادق و حمله‌ی مستقیم جمهوری اسلامی به خاک رژیم صهیونیستی و عدم پاسخ متقابل هم‌سطح توسط رژیم صهیونیستی را باید نقطه‌ی عطف حوادثی دانست که طوفان‌الاقصی نقطه‌ی آغاز آن بود. همه‌ی این موارد از این واقعیت حکایت می‌کند که  جایگاه محور مقاومت در منطقه و سطح اثرگذاری و نقش‌آفرینی آن با جهش مواجه شده است. رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات خود در دیدار با مسئولان نظام در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۴۰۳ به این واقعیت اشاره کردند. ایشان در بخشی از سخنان خود فرمودند:

«محاسبات منطقه‌ای بعد از این حادثه‌ی طوفان‌الاقصی تغییر کرده است و تغییر خواهد کرد؛ آن محاسبات [قبلی] دیگر وجود ندارد. هم تصمیمات جبهه‌ی مقاومت، هم تصمیمات جبهه‌ی مقابل ناگزیر تغییر پیدا خواهد کرد؛ کمااین‌که تغییر هم پیدا کرده و وضع مقاومت در منطقه وضع دیگری شد و بیش‌تر از این دگرگون خواهد شد و دشمنان اسلام و دشمنان مقاومت و دشمنان جمهوری اسلامی مجبورند و ناگزیرند که به این تغییرات تن بدهند.»[4]

توضیح آن‌که از منظر آمریکا و غرب، حضور و نفوذ منطقه‌ای ایران و تسلط روزافزون تهران بر منطقه – که روی دیگر سیاست خروج آمریکا از منطقه به حساب می‌آید – خیلی مهم‌تر و حیاتی‌تر از سایر چالش‌های ناشی از ایران است (مثلاً هسته‌ای یا حقوق‌بشری یا…). لذا واشینگتن ناچار است نقطه‌ی ثقل کنش‌های خود علیه تهران را حول محور مدیریت و تضعیف نفوذ ایران در منطقه تعریف کند. این نفوذ به‌خصوص بعد از حادثه‌ی طوفان‌الاقصی و بعد از عملیات پهپادی-موشکی ایران علیه رژیم صهیونیستی نمود بیش‌تری نیز پیدا کرد. این حرکت تکاملی و رو به جلوی محور مقاومت و استیصال آمریکا در مهار آن، در واقع امروز به یک دغدغه‌ی مهم برای غرب تبدیل شده است. بر این اساس، عقلای آمریکایی به شدت به تکاپو افتاده‌اند تا با آسیب‌شناسی از وضع موجود، راه‌کاری برای این معضل پیدا کنند.

آلترمن در بخشی از مقاله‌ی خود بیان می‌کند که «راه‌کارهای اوبامایی (چهره‌ی لطیف و نرم آمریکا و خروجی‌هایی نظیر برجام) و راه‌کارهای ترامپی (چهره‌ی خشن و بدون روتوش آمریکا و خروجی‌هایی نظیر فشار حداکثری) درباره‌ی ایران جواب‌گو نیست و اساساً سیاست‌های آمریکا در چهل و پنج سال گذشته درباره‌ی ایران ره به جایی نبرده است و ایران به هر تقدیر، کج دار و مریز، منویات مد نظرش را پیش برده و متوقف نشده است.» به نظر می‌رسد هدف غایی آمریکا در شرایط کنونی، بازگرداندن شرایط و معادلات به دوره‌ی پیش از طوفان‌الاقصی و احیای امنیت مخدوش رژیم صهیونیستی باشد.

رهنمون‌هایی برای ایران

شرایط جدید دلالت‌هایی برای کشور دارد:

  • تغییر معادلات در منطقه و قرار گرفتن ایران در جایگاه جدید امر پنهانی نیست و شواهد میدانی اکنون جلوی چشم همگان قرار دارد و بازی‌گران مختلف منطقه‌ای و بین‌المللی آن را حس کرده‌اند. بنابراین ضروری است که در داخل، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران کشور آگاهی و هشیاری کافی نسبت به این مسأله داشته و خود را چند گام جلوتر از قبل ببینند و نظام فکری و تصمیم‌گیری خود را با این واقعیت نوپدید به‌روز کنند. به‌علاوه، جمهوری اسلامی ایران باید با کسب شناخت دقیق نسبت به ابعاد و وجوه شرایط جدید، جایگاه مناسب خود را در تعاملات خارجی و معاملات بین‌المللی بشناسد و از سرمایه‌ی به‌دست‌آمده به بهترین وجه بهره ببرد.
  • بی‌تردید غرب و به‌خصوص آمریکا برای معکوس کردن فرایند طی‌شده و بازگرداندن منطقه به شرایط پیش از طوفان‌الاقصی نهایت تلاش خود را به کار خواهند بست. همان‌طور که اشاره شد، تمرکز کارشناسان آمریکایی اکنون بر ایجاد بینشی جدید در هیأت حاکمه در واشینگتن متمرکز شده است. بدیهی است که در صورت رخ دادن این تغییر بینش، سیاست‌ها و پیشنهادهای آمریکایی‌ها برای ایران با تغییراتی نسبت به گذشته هم‌راه خواهد شد. به‌عنوان نمونه، ممکن است ارائه‌ی برخی امتیازات که در گذشته ممنوع بود، اکنون در دستور کار مذاکره‌کنندگان آمریکایی قرار گیرد. بر این اساس، ضروری است که کشور با حفظ هشیاری، مراقب دام‌ها و طرح‌های فریب‌آلودی که احتمالاً در آینده‌ی نزدیک در قالب مذاکره و توافق و… به کشور پیشنهاد می‌شود، باشد و از تصمیم‌گیری‌های عجولانه پرهیز کند.

منابع ———————————————————————————————————

[1] متن کامل گزارش «سوزان مَلونی» نایب‌رئیس «مؤسسه‌ی بروکینگز» و رئیس بخش «سیاست خارجی» این مؤسسه به کمیته‌ی روابط خارجی مجلس سنا – یکم مارس ۲۰۲۴ (۱۱ اسفند ۱۴۰۲)

https://www.foreign.senate.gov/imo/media/doc/0217a85a-ae50-89b2-e9d2-a20d47ffabbc/022824_Maloney_Testimony.pdf

[2] گزارش «فارین پالیسی» با عنوان «چه بر سر سیاستِ ایرانِ بایدن آمده است؟ واشینگتن اکنون باید با تهران به‌مانند یک قدرت هسته‌ای بالفعل برخورد کند» به قلم «دنیِله پلتکا» – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ (هفتم فروردین ۱۴۰۳)

https://foreignpolicy.com/2024/03/26/bidens-iran-policy-nuclear-deal-jcpoa/

[3] [3] گزارش «فارین افرز» با عنوان «گزینه‌ی آتش‌بس برای ایران» به قلم «جان آلترمن» – سوم آوریل ۲۰۲۴ (۱۵ فروردین ۱۴۰۳)

https://www.foreignaffairs.com/iran/detente-option-iran

[4] بیانات در دیدار مسئولان نظام – ۱۵ فروردین ۱۴۰۳

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=55950